زبر الحدید

رَبِ‌ إِنِّی‌ لِمَا أَنْزَلْتَ‌ إِلَیَ‌ مِنْ‌ خَیْرٍ فَقِیرٌ

زبر الحدید

رَبِ‌ إِنِّی‌ لِمَا أَنْزَلْتَ‌ إِلَیَ‌ مِنْ‌ خَیْرٍ فَقِیرٌ

زبر الحدید

زمین بازی بچه های مسجد...

آخرین مطالب

نویسندگان

۴۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تدبر در قرآن» ثبت شده است

بسم الله قاصم الجبارین

روزی روزگاری در کشور کوچکی فرمانروایی بود که نسبتا فرمانروای خوبی بود ،شبی خوابی دید، که در آن خواب به قصر حمله شده و میخواهند فرمانروا را بکشند،او بعد از بیدار شدن میفهمد که آن افراد بشدت  فقیر و یا  ثروتمند ان شهربودند!! او به دو تن از بهترین یارهایش دستور میدهد فقیران و ثروت مندان آن شهر را بکشند.یکی از آن دو به سمت فقیران میرود و آن یکی به سمت ثروت مندان میرود.کشتن فقیران سخت بود چونکه آنان بی گناه بودند ولی کشتن ثروت مندان آسان بود چون آنان مردم را به شدت آزار داده بودند.هر دو آنان سخت در تلاش بودن تا کار خود را به درست ترین روش انجام دهند. آن دو فرد روزبعد به دو عالم رسیدن که یکی ثروتمند و آن یکی فقیر بود ان دو فرد عالم به افراد شاه گفتند که روزی میاید که همه چیز از بین میرود و آنان که باید از بین بروند از بین میروند و در ان روز خوب از بد جدا خواهد شد.در آن روز همه ما انسان ها هراسان و ترسان هستیم .ان دو عالم میگویند که بترسید از روزی که میمیرید و عذاب بر شما نازل میشود . و بترسید از قیامت که شما از قبر هایتان بیرون میاید .سربازان میگویند مگر میشود که ما از قبر بیرون اییم وقتی حتی استخوان هایمان برایمان باقی نمانده است.عالم ها ادامه میدهند در ان روز انقدر وضع بیرون از قبر خراب است که شما حتی با وجود عذاب حاضرید که در قبر بمانید و بیرون نروید.همه آن اتفاقات در یک چشم به هم زدن اتفاق میافتد زودتر از ان چه شما فکر میکنید.صدای مهیبی میاید و ..... فقط همین ......  عالمان میگویند:(ایا شما داستان حضرت موسی(ع) را میدانید).سربازان جواب میدهند خیر نمیدانیم عالمان میگویند(حضرت موسی(ع) وقتی داشت با خدای خود در سرزمین مقدس طوی صحبت میکرد،خداوند دستور داد تا به پیش فرعون برود.)

چون که فرعون طغیان کرده بود.وقتی حضرت موسی(ع)به فرعون رسید به او گفت:(میخواهی کاری کنم که تو به تزکیه برسی و بتوانی خوب را از بد تشخیص دهی) آیه کبری به او نشان داده شد. ولی فرعون تذکیب کرد و مردم را جمع کرد و گفت:(پروردگار شما من هستم)

 خداوند میگوید:(خلق شما سخت تر بود یا خلق آسمان ،تیره ساختن شب و یا  روشنا کردن صبح سخت تر بود یا گسترده کردن زمین ،خارج کردن آب و سرسبزی و یا استوار کردن کوه ها؟ همه این ها برای شما و چهارپایان برپا شده است)آن دو سرباز به شدت ترسیده بودن، ترسی از خدایشان.عالمان ادامه دادن،بلاخره میآید ان روزی که تذکر میدهند به انان که مقصد نداشتند.جهنم برای انانی که قابلیت دیدن داشته باشند به نمایش در میاید.مردم به دو دسته تقسیم شده اند یک گروه آنان که زندگی زود گذر را انتخاب کرده اند و دل به دنیای فانی گذاشته اند که محل مطمئنی نیست.ولی گروه بعدی که قدرت خداوند را میدانند، و میترسند از جایگاه خداوند .نفسشان را از هوا و هوس نهی میکنند.انان اخرت را انتخاب کرده اند و دل به این دنیا نبسته اند و زندگی در آخرت را انتخاب کرده اند.آنانی که طغیان کاران در جهنم هستند(این گروه دل به دنیای فانی بسته) آنان که در راه خدا بودن به بهشت میروند.(این گروه دل در گروه آخرت داشتند)

آن دو سرباز گفتن:( کی میاید آن روز) در جواب عالمان گفت :(ان روز می اید مثل همین که تمام دوران ها مثل یک نصفه روز گذشته و در ادامه نیز خواهد گذشت)سربازان از پیش عالمان رفتند و در پیش گاه خداوند توبه کردن وخواستار بخشش گناهانشان شدن.

انشالله این سوره در زندگی ما تاثیر زیادی بگذارد.

یا علی(ع)      

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۱۱
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم

در سرزمینی که مردم آن دچار دو گروهی شده بودند. در گروهی اعتقاد به قیامت و حوادثی که در زمان حضرت موسی و اتفاق فرعون وجود نداشت و در گروهی دیگر اعتقاد در این موارد وجود داشت و به آن خیلی اهمیت داده میشد.

دو فرد که یکی از گروه اول و دومی در گروه در گروه دوم بود. پسر مسلمان بود و اعتقاد به قیامت داشت و خیلی سعی میکرد که رفیق خود را به این مساعل متقاعد کند. روزی این دو در حال برگشت به منزل بودند که بحث این مسعله باز شد . پسر اول که فوآد نام داشت در راه سوالی از دوست خود پرسید و میگفت:{ من دیروز به صورت اتفاقی چشمم به سوره نازعات خورد،چرا باید در یک سوره  اشاره به جان گرفتن سریع و محکم از کافران باشد؟} دوست خود که علی نام داشت در جواب وی گفت:{ چون آن عده از کافران نه به حدیث حضرت موسی و عذاب فرعون اعتقاد داشتند نه به قیامت و خلقت دوباره انسان!} فوآد در حین تعجب با حالت تمسخر آمیزی پرسید :{ خلقت دوباره انسان؟! مگر میشود انسان بعد مرگ که هفت کفن هم گزرانده و تبدیل به خاک شده چجوری دوباره زنده میشود؟ اصلا مگر قیامت وجود دارد؟ اصلا تو میدانی که این قیامت کی فرا میرسد؟ اصلا به من بگو فرعون به آن بزرگس چطور ممکن است عذاب شود؟!} علی پس از فکر به او گفت:{ در خود سوره هم هست! یعنی خلقت دوباره انسان از خلقت این آسمان و زمین سخت تر است؟ پس این را بدان که خلقت دوباره ما از آن چیزی که فکر میکنی برای خدا ساده تر هست! و اینو بدان قیامت مثل مرگ تو حتمی هست! تو نمیدانی مرگت کی فرا میرسد ولی میدونی یک روز میمیری و مرگت هم دست خداست و همینطور قیامت هم تو نمیدانی دست خداست! درباره عذاب فرعون هم همانگونه که در دادگاه هرچقدر هم آدم قدرتدار باشی در مجازاتت یک جور عذاب میشوی فرعون هم در قبال گستاخی بزرگش عذاب میشود! اگر هم به قیامت ایمان نیاری یک روز چه بخواهی و چ نخواهی آن را به چشم خود میبینی مثل همان روزی که فرشتگان جان کافران را به سختی میکنند!}

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۰۸
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه کتاب عباس دست طلا

بچه دوم خانواده  تک پسر و4 خواهر داشت .پدرش می گفت تو باید کار بزرگی کنی.خودش دوست نداشت به جنگ برود. ماجراهای کتاب از زمانی کمتر از دو ماه از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز می‌شود. داستانی از زندگی سراسر کار و تلاش و زحمت حاج عباسعلی باقری. "عباس دست‌طلا" مروری کوتاه است بر زندگی‌اش و دودلی‌های او برای حضور در جبهه‌‌ها، از زمانی می‌گوید تصمیم می‌گیرد برای دو هفته به جبهه برود و ببیند در آن جا چه کاری از دستش بر می‌آید.

از زمانی که جنگ آغاز شد و مغازه صد‌متری‌اش را رها می‌کند. اولین اعزام باقری هجدهم آبان ماه سال 1359 است. به همراه چند نفر از دوستانش وارد پادگان ارتش در اسلام آباد می‌شوند.

محلی که خودروهای خسارت دیده از انفجارها توسط تعمیرکاران شرکت خودرو سازی ایران ناسیونال تعمیر می‌شوند و عباسعلی باقری و دوستانش که قرار است توانایی خود را در کار ثابت کنند، جیپی را که چپ کرده تعمیر می‌کنند. توانایی و سرعت آن‌ها باعث شهرت‌شان می‌شود. در تعمیراتش یک مینی بوس را به وانت ویک اتوبوس را میسازد.

پس از گذشت یک ماه و نیم از بازگشت آن‌ها از جبهه‌ها، باقری تصمیم می‌گیرد تیمی فنی و حرفه‌ای را برای تعمیر خودرو‌ها به جبهه‌ها ببرد. یافتن این نیرو‌های ماهر و مجاب کردن آنها بخش مهمی از کتاب «عباس دست‌طلا» است و به نوعی انگیزه مردم برای حضور در جبهه‌ها و چرایی شرکت نکردن برخی افراد در دفاع‌مقدس را بیان می‌کند.

باقری در نهایت تیمی 21 نفره را تشکیل می‌دهد تا به ستاد جنگی زیر نظر شهید دکتر مصطفی چمران بپیوندد، اما به دلیل ماجرا‌هایی که در هنگام اعزام رخ می‌دهد، تنها 9 نفر از تعمیرکاران باقی می‌مانند، افرادی حرفه‌ای که نزدیک به 14 ساعت در روز کار می‌کنند و خودروها را به سرعت تعمیر و تحویل می‌دهند بهترین تیم تعمیرات جنگ میشوند.

بخش دیگری از کتاب «عباس دست‌طلا» به ماجرای حضور خانواده باقری در اهواز و منطقه جنگی اختصاص دارد. فعالیت‌های وی تا پایان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ادامه پیدا می‌کند و مهارت او در تعمیر خودرو‌ها باعث می‌شود تا به او لقب عباس دست طلا را بدهند در خاطرات او میتوان گفت بعضی از اتوبوس دار ها بخاطر اینکه دوست نداشتند اتوبوسشان از بین رود می گفتند که فیلتر یاتاقانمان خرابه و هر روز اتوبوس های زیادی از این ترفند استفاده می کردند تا اینکه عباس حقه این هارا فهمید وآن هارا بدون اینکه ببیند میگفت درسته.یا یک نفر از دستی یک تریلی را درون رودخانه انداخته بود و به بقیه گفته بود که دشمن تیر میزد و اختیار از دست او در رفته بوده و باید خسارت اورا هم بدن و او یک ماشین بخرد . که میخرد عباس باور نمیکند و خودش حضورن به رودخانه میرود و میبینذ که ماشین تیری نخورده وسالمه.یا از بس که توپ جنگی را باز کرده بود خودش یک توپ ساخته بود.

              در خلال بردن نیرو ی ماهر به جنگ توسط عباس فابریک حسین پسر بزرگ او نیز اصرار به رفتن وکمک به پدر خود درتعمیر ماشین های سنگین میکند که در نهایت منجربه اعزامش به خط مقدم جبهه و شهادت او میشود      نویسنده و کارگردان علی طاهرپور

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۹ ، ۱۵:۵۸
گجله ابن مربی

              بسم الله الرّحمن الرّحیم

تکلیف :تصویر سازی ۵ ایه اول سوره نازعات

وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا:

۱_در روز تعطیل از بازی کندن و انجام تکالیف هفته بعد.

۲_کسی که هنوز به سن تکلیف نرسیده است اما در ماه رمضان جلوی خود را میگیرد که چیزی نخورد و ننوشد.

۳_دوستمان از ما درخواست وسیله ای میکند که بشدت به ان نیاز دارد و برای ما از دست دادن ان چیز سخت است ولی ان را به دوستمان میدهیم.

 وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا:

۱_فوتبال بازی کردن با دوستانمان.

۲_کمک به انجام کار های دسته در شب های محرم. 

۳_رفتن به خرید عید.

وَالسَّابِحَاتِ سَبْحًا:

۱_وقتی صبح بسیار خواب الودیم و سخت است برایمان که برویم و نماز صبح را بخوانیم ولی پا میشیم. 

۲_پاک کردن برنج.

۳_سوا کردن میوه به هنگام خرید.

فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا:

۱_وقتی از خودمان بگذریم و فکرمان کمک به دیگران باشد از خود سبقت گرفته ایم.

۲_وقتی درس جدیدی میخوانیم و مطلب جدیدی را یاد میگیریم از خود سبقت گرفته ایم. 

۳_وقتی سعی میکنیم اخلاق مان را هر روز بهتر کنیم از خود سبقت گرفته ایم. 

فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا:

۱_وقتی با خواندن قران به این فکر میکنیم که نتایج اعمالمان در ان دنیا چه میشود .

۲_وقتی میخواهیم شغلی انتخاب کنیم و به مزایا و معایب ان فکر میکنیم‌.

۳_وقتی میخواهیم به مسافرت برویم و فکر میکنیم که به چه وسایلی ممکن است نیازمند شویم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۸ ، ۱۸:۵۸
طیبین
بسم رب الشهدا 

تصویر سازی پنج آیه اول

1. و نازعات غرقا

۱. برای کمک کردن به فقرا آدم باید از پولش بکند.

۲. آدم باید برای درس خواندن از بسیاری از تفریحاتش بگذرد.

۳. برای جهاد در راه خدا و رفتن به جبهه ادم باید از خانواده‌اش بکند.

2. و الناشطات نشطا

۱. هنگام اربعین آدم دوست دارد به راهپیمایی برود.

۲. ادم ها دوست دارند با رفقایشان به تفریح سفر بروند.

۳. انسان هنگامی که گشنه است دوست دارد غذا بخورد.

3. والسابحات سبحا

۱. هنگامی که تسبیح می‌گوییم خدا را از هر بدی جدا می کنیم.

۲. هنگامی که درکلاس اسامی خوب ها و بد ها را جدا نویسیم.

۳. وقتی که در امتحان با اینکه فرصتش وجود دارد تقلب نمی‌کنیم.

4. فاالسابقات سبقا

۱. هنگامی که از کلاس درس بیرون می آییم و چیزی یاد گرفتیم از خودمان سبقت گرفتیم.

۲. هنگامی که از دستورات پدر و مادر پیروی می کنیم از خودمان سبقت گرفتیم.

۳. هنگامی که در یک جمع مناعت طبع داشته باشیم از خود سبقت گرفتیم.

5. فالمدبرات امرا

۱. هنگام تدبر در قران به عاقبت این های قرآن توجه کنیم.

۲. قبل از انجام هر کار به نتیجه آن توجه کنیم که این کار خدایی است یا نه.

۳. قبل از رفتن به سفر وضعیت ماشین را چک کنیم.؟

والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته
 
 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۸ ، ۲۱:۳۹
طیبین

«بسم الله الرحمن الرحیم.»
از دور دست ها غباری بر پاست ، شاید که بر این شهر میهمانی می آید!
پرچم سرخی در دل نسیم رهاست ، یقینا لشگری است و این پرچم باید بدست علمداری باشد.
علمداری که روزی بنا بر وصیت پدر ، حامی و سپاه یک برادر شد.
کودکی بی قرار است ، رقیه را می گویم چرا که بر لشگر ابن زیاد روز به روز افزوده میشد و از لشگر پدرش لحظه به لحظه کاسته میشد.
حبیب از دور محو تماشای ذوالفقار حسن «ع» را می بیند ، به راستی که عمو از او مردی جنگی بار آورده است ، والحق که هنوز با وجود عمویش حسین «ع» طعم یتیمی را نچشیده است.
علی اکبر منتظر فرصتی است تا امام خواهی را در طول تاریخ به اوج برساند.
چشمان ابا عبد الله از همین جا مقتلی می بیند و چشمان زینب از همین دور دست تلی را ، اما در دل هیچیک ترسی نیست ، شاید که این سپاه تعریف آیه ی و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون باشد، چرا که حتی شش ماهه هم در گهواره آرام است . این سپاه برای احیای حق به این خاک پا نهاده ، خاک سرخ کرببلا که امروز سجده گاه میلیون ها شیعه ی علیست.
و اما حبیب ، سپاه امام حسین که برایش نوشته بود از غریب به حبیب. ای آزاده مرد ، ای غیرتمند، جان خود را از ما مضایقه مکن که رسول خدا در قیامت به تو پاداش میدهد.
و چه چیز برای یک انسان ارزشمند تر از آنکه امامش بر او عزت بگذارد و در راه حق و مقابله با استکبار به شهادت برسد.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۸ ، ۱۸:۴۶
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 


کوفه حسین(ع)را می خواند.مسلم از جانب حسین روانه ی کوفه شد تا بیازماید ادعای بزرگ کوفیان را.
کوفه شهر علی(ع)بود.کوفیان طعم بودن با امام را چشیده بودند و همین بود که باعث شد نامه هایشان را سمت امام حسین(ع)روانه کنند.
اگر خداوند بخواهد به کسی عزت بدهد اینگونه میشود سفیر امام همانند مسلم.
خطبه ی شقشقیه خود سندی بود بر نامردی این مردم،مولایمان که معرفی شان کرده بود این اشباح الرجال را.
اینجا دروازه کوفه است.کوفیان به استقبال مسلم ابن عقیل رفتند ولی مگر میشود مسلم در گوشه ذهن خود خاطرات تلخ عمویش علی(ع)را به یاد نداشته باشد و نگران ایمان سست کوفیان نباشد که شاید حسین(ع) را تنها بگذارند
هنوز چندی از ورود مسلم به کوفه نگذشته بود،که ابن مرجانه با البسه سادات در شهر ورود کرد و با زر و زور و تزویر مردم کوفه را فریب داد و این شد که مسلم در کوچه پس کوچه های شهر تنها شد.
و کوفیان دگر بار ثابت کردند که مرد این راه نیند.مسلم از بالای دار العماره بر زمین افتاد و به حیات جاودان رسید.
و این کوفیان بودند که عزت همراهی با حسین (ع) را از دست دادند.

 

پ.ن: قرار شد تا در 10 شب محرم هر شب و بین نماز مغرب و عشا در صحن مسجد الزهرا(س) متنی با توجه با عزت در سوره مبارکه منافقون و شعار ما اَهْوَنَ الموتُ علی سبیل نیل العزِّ و احیاء الحقّ و شهید شاخص آن شب نوشته و قرائت شود ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۴۸
گجله ابن مربی

بسم رب الشهدا
برادر عزیزم عید غدیر بر شما و بر همه شیعیان دنیا مبارک.
من این نامه را با خون دل برایت نوشتم و امیدوار که به من افتخار کنی گرچه بعید بدونم در حدی باشم که کسی به من افتخار کند.
می خواهم درباره ولایت مردی با شما صحبت کنم که رسول الله (ص) با انفاقش خلاء ولایت و حکومت را در جامعه اسلامی پر، ولی نفاق درونی مردم باعث شد که ولایت که حق مسلم حضرت علی (ع) بود از او بگیرند.
و اما عید غدیر، عید برادری...
در این روز شیعیان با یکدیگر عهد اخوت یا پیمان برادری بسته و بأ هم برادر می شوند، همانند امیرالمؤمنین (ع) و رسول الله (ص).
آنان حتی باعث اینکه می دانستند که به حضرت علی (ع) محتاج اند و حضرت امیر (ع) از آنان بی نیاز است باز هم به او پشت کردند و در انتها نتیجه نفاق درونی مردم باعث ضرر رسیدن به خودشان شد به طوری که به حضرت علی (ع) برای پذیرفتن حکومت التماس می کردند.
خوب است که ما هم در زندگی به امام علی (ع) زمانمان پشت نکنیم و او را رها نکنیم و به عهد و پیمانمان عمل کنیم.
امیدوارم شهید شوید، تکه تکه شوید، جنازه تان هم پیدا نشود...😃😂😅​​​​

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۸ ، ۱۲:۵۶
طیبین

بسم الله

مشهد امسال الحمدلله فراوون برکت داشت ، آخر اردو آقا اخوت دستور داد تا برای برادرامون نامه بنویسیم و آقا کاظم توی توضیح گفتن که مربی ها برای دانش آموزاشون بنویسن ، جوری بنویسن که اگه نبودن نامه نگه داره بچه رو...

 

نامه:

«« بسم الله الرحمن الرحیم وصل الله علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
برادرای عزیزم!
گوهری گران بها و بی شباهت به دست گروهی داده شد. دین کامل گشت و ولایت را علی ابن ابی طالب را به دست همسفران حجه الوداع، سپردند، پسر بنت اسد، ضامن سعادت گشت و دست ها برای بیعتش دراز گردید. انفاق رسول ، ولایت امیرالمومنین را به دست اهل عالم داد تا اگر تو  نیز خود را از نفاق خالی کردی و ولایتمداری اش را در کشاکش بلا و فتنه ها محفوظ قرار دادی دینت تکمیل شود، چرا که در هنگام راحتی و فراغت بسیارند اهل اطاعت و دم زنندگان ولایت.
ولی برادر خوبم مپندار که غدیر روزی بوده از روز ها که در بیعت با امام گذشت تاریخ معنا ندارد و عرصه غدیر به وسعت تاریخ است و بس....
عصر ما، که ان شاءالله عصر ظهور خواهد بود ، مجاهد پارکاب ولی می خواهد ، مجاهدی در تمام عرصه ها....
برادر جان قطعا تو مرد این عرصه هستی که لیاقت یافته ای در مسجد خدا عید غدیر را جشن بگیری، قرآن بخوانی و دم از نور ولایت  بزنی! در این راه برادرانت را دریاب و برای خودت هم مسیر مهیا کن که راه بس سخت و نیازمند همراه است. از قواعد دنیا پرستان پیروی نکن که اگر انسان هایی که مامور به تحول تاریخ هستند از معیار های عصر خویش پیروی کنند دیگر تحولی در تاریخ رخ نخواهد افتاد...
برادر جان! نشود که دنیا تو را بخواند و تو نیز اورا لبیک بگویی، که دنیا پیرزنی هزار داماد است و هیچ پرنده ای نیست که قفس را هم بردارد و با خود ببرد... نشود که وسوسه های این پستِ بی ارزش که از آب بینی بز کمتر است در نگاه مولایمان دل از ما برباید... نکند که چشممان بین تماشای علی(ع) و در آغوش گرفتن تمام دنیا از ولایت برگردد... 
پس ای همسنگرم چفیه ات را به دوش بیانداز و به اقتدای امامت، راه تبعیت از ولایت را در پیش گیر و به خون خویش مدافع ولی باش...
و بیا تا پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی...»»

 

چندتا نکته :

1) ان شاءالله همه برادرا نامه هاشون رو تایپ کنن و روی وبلاگ بارگذاری کنن

2) قطعا نامه ام اونجوری که مد نظر آقا کاظم و حتی خودم بوده نشده ، ان شاءالله به برکت قرآن درست بشه هم متنم و هم خودم

3) سلامتی شهید آوینی هم صلوات بفرستید که ادبیات من تقلید بچگانه ای از ادبیات ایشون بودش

 

دلتنگ غروبم...برای منم دعا کنید...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۸ ، ۰۰:۵۰
گجله ابن مربی

بسم رب الشهدا

خلاصه کتاب رشد

نویسنده: علی صفائی حائری

فهمیدن قرآن چهار مرحله دارد:  ترجمه، تفسیر، روح و نور

1. ترجمه: درک مفهوم کلمه ها و جمله ها است.

2. تفسیر: شناخت مصداق و نمونه ها است.

3. روح: درک انگیزه ترکیب جمله ها و کلمه هاست.

4. نور: دیدار از جلوه های عظیم و عمیق آیه هاست.

هدف این کتاب (رشد) شناخت عظمت، دقت، زیبایی و روابط آیه ها است.

در لحظات بحرانی زندگی کلمه ها، فکر ها و کار ها معنی خود را از دست می دهند و بی مفهوم می شوند. در این لحظه است که چیزی بر جای چیز دیگر می نشیند چون که مرز ها شکسته شده است و به همین دلیل درگیری هایی بی نتیجه به بار می آورد. به همین دلیل قانون و ظابطه ها به هم می ریزد.

اگر انسان در این راه با تدبیری برای اصلاح رهبری و تقدیری برای طرح ریزی و تنظیمی در عمل همراه بود هرگز دچار این حادثه ها نمی شد.

انسان در دوره ای از زندگی استعداد هایش را کشف می کند، سپس آن ها را مانند آهن استخراج می کند و بعد آن ها را تصفیه می کند و آن موقع مثل آهن خالص می شود و ما به آن شکل می دهیم و به صورت ابزار های مختلف در می آوریم، اما این برای انسان کافی نیست و او را به سمت پوچی می برد. در اینجا است که انسان ها بعد اخلاق را وارد زندگی خود می کنند اما باز متوجه می شوند که راه و جهتی ندارند و دوباره به سمت عبث و پوچی می روند. زمانی انسان می تواند خود را از این پوچ خلاص کند که به استعداد هایش جهت داده و آن ها را رهبری کند.

این وسیله رهبری همان قرآن است. قرآن کتابی است که نه تنها تکامل بلکه رشد را هدیه می دهد. قرآن کتابی است که پس از شکل گرفتم رهبری را به ما می آموزد و رشد یعنی رهبری کردن استعداد های تکامل یافته.

رشد زیاد شدن انسانی است که به استعداد های تکامل یافته اش جهت بدهد و آن ها را از بند بست و پوچی برهاند به دنبال روش حرکت و صراط رهبری و ضرورت مذهب را پیدا کند.

حال گاهی برای انسان سوال پیش می آید که چرا باید رشد کنیم؟

خوب این که واضح است چون استعدادش را داریم و اگر از آن به درستی استفاده نکنیم دچار بحران می شویم آن هایی که گندم می کارند وسعت و خطر و سرمایه زمستان را فهمیده اند و آن هایی که راه دراز و وقت کوتاه انسان را فهمیده اند به دنبال رشد هستند. اینان زندگی و مرگ را جور دیگر می بینند و زندگی برایشان  تکرار نیست و مرگ از دست رفتن و خودکشی نیست.

آن ها اینگونه باور دارند که هر موقع زندگی سازنده تر است زندگی و هر موقع مرگ بارور تر است مرگ را انتخاب می کنند و همین دلیل مرگ آن ها خودش زندگی و ادامه حیات است.اما برای رشد ما به عواملی بستگی دارد، همانگونه که پرورش مناسب گندم به عواملی بستگی دارد.

عوامل رشد

1. سرمایه ها: منظور از سرمایه همان استعداد است. برای فهمیدن استعداد هامان دو راه است. اولی مقایسه خودمان با دیگر موجودات و دوم نگاه کردن به نیاز هامان است مثلا گرسنگی نشانه معده، روده، رگ ها و سلول است.

انسان اگر چه در استعداد هایش با دیگران متفاوت است اما در رهبری کردم استعداد با بقیه هیچ فرقی نداریم؛ یعنی خود استعداد مهم نیست بلکه جهت و هدفی که ما از آن استعداد استفاده می کنیم مهم است و اگر ما این را در جامعه ملاک قرار دهیم دیگر اختلاف عمل ها و اختلاف استعداد ها باعث ظلم و بی عدالتی نمی شود.چ

چون حکمت بر اساس نیاز های گوناگون بوده است، به استعداد های گوناگون احتیاج دارد و به هر کس همان قدر که داده اند همان قدر را بازخواست می کنند و پاداش را نسبت به استعداد ها می دهند نه بر اساس خود استعداد ها.

2. نیازها: انسان سرمایه هایی دارد که با استفاده از آن ها در فاصله تولد تا مرگ تجارت می کند . او در این دوران سعی می کند بهترین مکان را برای تجارت انتخاب کند.

ما از استعداد های عظیم انسان می فهمیم که او برای راه شصت الی هفتاد ساله آفریده نشده است چون که برای این زندگی محدود به این همه استعداد نیاز نداشت.ون که انسان بی نهایت سرمایه دارد پس بی نهایت ادامه خواهد داد و در این راه باید رشد کند و خود را قوی کند. انسان در این دوره هفتاد ساله پا ها را می سازد تا در مرحله بعد راه را طی کند. همان طور که حضرت علی(ع ) می فرماید: آه از توشه کم و راه دراز. اگر هدف حضرت علی بهشت بود با کمتر از این ها به دست می آورد. او راهی تا بی نهایت دارد و در این راه هرقدر توشه جمع کنی کم است.

کسانی که این راه دراز را دیده اند همیشه به دنبال خریداری اند که بیشتر سود دهد و شب و روز مشغول و هرگز وقت خود را صرف بازی و... نمی کنند. انسان بی نهایت سرمایه و بی نهایت راه دارد و حدودا هفتاد سال وقت برای تجارت.

3. بازار ها و خریدار ها: ما باید در این زمان به تجارتی دست بزنیم که سود بیشتری بدهد. یک بازار، بازار پایین است و با خریدار هایی به نام دل حرف هایش را به نام دنیا و هوس هایش را به نام مردم جلوه می دهد. این بازار سرمایه ما را جذب و سپس می دزدید و هیچ سودی نمی دهند. یک بازار دیگر هست به نام الله، رحیم، مالک و مهربان که سرمایه ما را گرفته و روز به روز بر آن اضافه می کند.

4. خسارت ها: اگر از بازار پایین خرید کنیم چیزی جز خسارت نمی بینیم و اگر هم لذت می بریم به خاطر این است که نمی دانیم چه چیزی را از دست می دهیم مثل آن پسری که صد هزار تومان را با چند بسته شکلات عوض می کند.

ما هر روز به ثروتمند می افزاییم اما به خودمان چه؟ من باید کاری بکنم که خودم رشد کنم و سرمایه هایم زیاد شود. اگر بخواهیم خسارت نبینیم باید به سوی کسی می رفتیم که از من بزرگتر باشد و چه کسی بزرگتر از حاکم من؟ باید به کسی معامله می کردم که چیزی داشته باشد و چه کسی  دارا از مالک من؟ باید سراغ بازاری را می گرفتم که قدرت جذب داشته باشد و چه بازاری وسیع تر از بازار آخرت؟ باید در راهی می دویدم که بنده بست نداشته باشد و چه راهی بهتر از بی نهایت؟ 

5. جبران ها: در تمامی دوره ها انسان در خسارت است مگر آن هایی که به هدف یا عشقی رسیده اند.

انسان وقتی هدف ندارد آهسته آهسته راه می رود. اما وقتی هدفی داشته باشد با سرعت به کارش ادامه می دهد. هر هدفی تا اندازه ای استعداد ما را به کار می گیرد و سرمایه های ما را بارور می کند. پس باید بهترین هدف را انتخاب کند.

پول، قدرت، شهرت و ریاست این ها همه می تواند هدف باشد، اما ابن هدف ها که چیزی ندارد و ما و استعداد هایمان را به بند بست و پوچی می رساند.

ما با استفاده از فکر و عقل بهترین هدفها انتخاب می کنیم. و با تعقل و تفکر هدفی جز الله نمی ماند.

عشق به حق و ایمان به خدا تمام سرمایه ها را به جریان می اندازد و اگر عاشق خدا شویم، هر کاری که معشوق بخواهد می کنیم و چون خدا جز خوبی و رشد خلق نمی خواهد پس ناچار ما هم به سمت این راه می رویم.

پس کسی که عاشق خدا شد عاشق خلق می شود و این عشق سبب مبارزه با ناحق و امر به معروف و نهی از منکر می شود.

6. نقش مومن در رشد: علاوه بر ایمان شخصی فرد، مومن نیز می تواند به رشد کمک کند. چون که آنان همدیگر را به حق و صبر سفارش می کنند اما در این آیه از سوره عصر به سفارش و تواصی میان همراهان و همکارمان اشاره شده است، چون که می گوید "و عملوا الصالحات"

پس می توان گفت آن ها که به حق می رسانند و شکیبایی می آفرینند.

اما اگر جور دیگر نگاه کرد می توان دید که سازندگی و شکیبایی از آثار ایمان است پس یعنی به حق می رساند و به صبر یکدیگر را فرا می خواند و این عمل ته مانده های استعداد را جریان می اندازد.



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۸ ، ۲۱:۳۷
طیبین