زبر الحدید

رَبِ‌ إِنِّی‌ لِمَا أَنْزَلْتَ‌ إِلَیَ‌ مِنْ‌ خَیْرٍ فَقِیرٌ

زبر الحدید

رَبِ‌ إِنِّی‌ لِمَا أَنْزَلْتَ‌ إِلَیَ‌ مِنْ‌ خَیْرٍ فَقِیرٌ

زبر الحدید

زمین بازی بچه های مسجد...

آخرین مطالب

نویسندگان

۹۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زبرالحدید» ثبت شده است

به نام خدا

فردی که با قران عوض شد.

می خوام ماجرایی که به چشم دیده ام را تعریف کنم ، ماجرای نوجوانی که زندگی اش با رفتن به مسجد متحول شده.

بریم سراغ ماجرایی که قراره تعریف کنم،اول کمی از اوضاع خود اون نوجوان بگویم؛نه مذهبی نه غیر مذهبی و زیاد بر نماز و حجاب تاکید نمیکرد نمازهایش اول وقت نبود و خیلی هم توجه به نماز نداشت و آنقدر دیر میخوند و پشت گوش مینداخت  که نمازش نزدیک به قضا میشد یا اصلا قضا میشد و به اصول دین زیاد پایبند نبود و مخصوصا روز حساب را دروغ مینامید ، کسی بود که وقتی یتیمی میدید به او بی احترامی میکرد و دوری میکرد (به طور مثال در تدبر قران میخوانیم که یکی از صفات خداوند رزاق بودن است ولی ما انسان ها از خود چیزی نداریم و همه دارایی ما از لطف خداوند منان است ولی باز هم انسان ها از داده های خداوند استفاده نمیکنند)

کسی بود که به نیازمندان طعام نمیداد و دیگران هم از طعام دادن به نیازمندان منصرف میکرد و مانع میشود فردی به شدت ریا کار بود وخیلی دوست داشت در چشم مردم باشد فردی مثبت باشد و همین طور زکات و خمس نمیداد با اینکه بر ان واجب بود.

این فرد چند دوست مذهبی و خوب داشت که ان ها بعد از کلی صبر و توکل بر خدا توانستند این فرد را به مسجد بیاورند ؛ که در انجا نماز اول وقت بخواند ، ان فرد به مسجد میرفت ولی به جای عبادت  در یک گوشه میشست و به خنده و کار کردن با گوشی میگذروند

ولی یک بار که داشت نماز اول وقت میخواند ؛ بعد از نماز ، پیش نماز مسجد به سمت او امد تا با او صحبت کند ، ولی در اصل قبل این اتفاق دوستان خوب او با پیش نماز مسجد صحبت کرده بودند ، پیش نماز او را نگه داشت تا مسحد خالی شود تا بتواند راحت با او صحبت کند ؛ مسجد خالی شد و پیش نماز شروع کرد به صحبت کردن،او گفت:(الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ )(وای بر آن نماز گزارانی که در نماز خود سهل انگارند}سوره ماعون آیه 5

آن فرد کمی مکث کرد و گفت : حاج آقا متوجه نمیشوم

پیش نماز حدیثی از رسول الله (ص) آورد و گفت: {{نماز عمود دین است}}

حال این نمازی که شما میخوانی همان نمازی است که رسول خدا میفرمود!!؟؟

حضرت امام موسی کاظم (ع) ، از پدر بزرگوارش (ع) ، از جد بزرگوارش (ع) روایت کرده است ، که ایشان درباره کلام خداوند عزا وجل((ارایت الذی یکذب بالدین)) فرموده: یعنی به ولایت امیرالمومنین (ع).

ادامه داد.

در مورد یتیمان گفت:

«پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»:

خیرُبُیوتِکُم بَیتٌ فیهِ یَتیمٌ مُکَرَّمٌ.

بهترین خانه‌های شما خانه‌ایست که در آن طفل یتیمی مورد مهر و عطوفت قرار بگیرد..

ادامه داد.

در مورد طعام دادن به نیازمندان گفت :(»

   «مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام»


از خدا بترسید و دربارة ایتام، خدا را شاهد و ناظر بگیرید! مبادا آن‌ها گاهی سیر و گاهی گرسنه بمانند و در جمع شما حقّشان ضایع و پایمال گردد.

ادامه داد.

در مورد ریا گفت:

امام رضا علیه السلام:

المُستَتِرُ بالحَسَنةِ تَعدِلُ سَبعینَ حَسَنة

یک کار نیک پنهانى، با هفتاد کار نیک [ علنى ] برابرى مى کند

ان فرد بعد از این اتفاق ها به شدت متحول شد وبرای فهمیدن بیشتر قران به کلاس های تدبر رفت تا به درجات بالا تر برسد.

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۹ ، ۰۲:۱۴
طیبین

بسم الله الرحمن الرحیم
گاهی اوقات حواسمان نیست چه کار داریم میکنیم
و فکر میکنیم که اگر یک سری کوتاهی ها انجام شود اتفاقی نمی افتد در صورتی که همین کوتاهی های ریز و کوچک روی هم جمع میشوند و کوهی از بدی می سازند
افردی هستند که این کوتاهی ها را انجام می دهند و تا به خود می آیند می بینند که دارند خدا و دین و .... را زیر سوال می برند
هر چند وقت یکبار باید به خودمان نگاه کنیم که داریم چه کاری انجام میدهیم و به نتیجه آن فکر کنیم و از قرآن کمک بگیریم
سوره ماعون هم به همین کوتاهی ها و نتیجه آن اشاره دارد
از نظر بنده سوره ماعون تلنگری به ما افردای است که ادعای دینداری داریم نه کسانی که توجهی به خدا و دین ندارند
مثلا در سوره ذکر شده که به دل بچه یتیم را نشکنیم
ممکن است ما هم حواسمان نباشد و مثلا وقتی که از خیابان رد میشویم دل بچه یتیمی که میخواهد به ما چیزی بفروشد را بشکنیم
یا مثلا وقتی که در حال نماز خواندن باشیم شخص مهمی از کنار ما رد شود و برای اینکه آن شخص آمده ما نمازمان را بهتر و درست تر بخوانیم به خاطر آن شخص
دو مثال بالا اگر حواسمان به خودمان نباشد به راحتی اتفاق می افتد
و اینها روی هم جمع شده و همان طور که در سوره آمده ما به خودمان می آییم و میبینیم یک سری اعتقادات مهم خود را از دست داده ایم و این بسیار خطرناک است
و در آخر اینکه این تلنگر ها را باید جدی گرفت
پایان 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۹ ، ۱۸:۲۸
طیبین

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم

 

چقدر زیباست که برادرانی داشته باشی که با دیدنشان اتصال را ببینی،و اتصال بخواهی...

خدا حفظتان کند....

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۹ ، ۰۱:۴۶
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

حمد و ثنا خدایی را که منت بر من نهاد براین حال ، که اگر نبود رحمت خاصه حضرت حق تعالی، چون منی را چه به چنین کارهایی و چنان جاهایی... که این شکر نه از سر منیت است، که خدای ناکرده خود را در برابر هستی و هستی بخش چیزی بدانم و کنون خود را افتخار کنم، که لازم داسنتم قبل از شکایت آوردن به درگاهتان، از قبل سر شکر بر آستان ساییده باشم...

و اما بعد...

بارخدایا، بار ها خطا کرده ام پوشیده ای، بارها کوتهی کرده ام جبران نموده ای، بارها طغیان کرده ام به حدود بازگردانده ای، بارها تقصیر داشته ام و دست گیرم شده ای که هیچ جز شرمندگی در محضرتان برایم نمانده است، و هرکس بی خبر از درونم باشد خود بهتر می دانم که هیچ همراهم لایق پیشکش و به نمایش در آوردن به درگاهتان نیست، نه نماز مقبولی، نه عبودیت مخصوصی و نه عمل خالصی... هر آنچه که داشته ام یا ناخالص بوده و یا به بدی هایم نیستشان کرده ام ...

اما کنون حرف دیگر دارم، آمده ام تا باز از این خوان گسترده ی رحمت فزون تر از حد طلب کنم، که هرچه تا کنون نیز یافته ام، به جود شما بوده نه به برازندگی این دل سیاه؛ افتان و خیزان رسانده ای ام تا چنین جایی که الحمدلله ببینم کسانی را که ثمره فؤاد باشند برایم و بتوانم قیامت خود را بر عمل آنان محکم کنم که اگر به خودم بود که جز تباهی چیزی نمی ماند. کجدار و مریز به آن حد بالا آورده ای ام که شجره ای بعد از خود ببینم که شاخه هایی محکم تر از تنه دارد، که باز هم الحمدلله...

کنون که حرکت عمرم چنین سریع بر ارقام بالاتر نزدیک می شود و من نیز هر روز بیش از دی متوجه بدکاری و خسران ها گذشته ام میشوم آمده ام تا دوباره دست گدایی بر درگاهتان برآورم که یارب، نکند که نظر تو برگردد، نکند که درگاهتان راه را بر بدکاران ببندد، که جز آن ملجأ ندارم، اما به این بسنده نخواهم کرد که خانه ی کریم گدا پرور است و سفره ی شما دائم پهن، یا رب این تنه ی درختی که کرم ها زده است و آفت ها در تار و پودش تنیده را به برکت شاخه های سالمی که در امتداد دارد حفظ بفرما... یارب می دانم که شاخه ها دیگر نیازمند این تنه ی پوک نیستند اما تو خود بهتر میدانی که این سال خورده درخت محتاج اتصال به این شاخه های تازه به ثمر رسیده است... من خوب میدانم برای ماندن در سیر این اتصال نیازمند اصلاح خود هستم و رسم بندگی باید بیاموزم، که خواجه خود آداب بنده پروری داند؛ اما به رسم واگویه کردن اسرار دل با شما خواستم تضرع را به درگاهتان به جا آورم و خاکساری خود را چندباره اعلام نمایم و خواستار ماندن در مسیر باشم...

عجب منجوک پروردگاری.....

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۹ ، ۰۶:۴۹
گجله ابن مربی

«بسم الله الرحمن الرحیم و صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»

 

 

نقد کتاب خاطرات احمد احمد

 

 

تاریخ معاصر بخش مهمی از تاریخ که به ما میفهمونه،ما چرا الان تو این وضعیت هستیم. چه عواملی باعث شده که ما تو این شرایط باشیم.بسترهای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی یک جامعه رو نشون میده.برای همین میتونه به ما قدرت تحلیل بده کلا خوندن تاریخ سیاسی و تاریخ تمدن میتونه به ما قدرت تحلیل سیاسی بده. به همین خاطر خوندن آثار در این زمینه میتونه خیلی برای ما مفید باشه.
یکی از این آثار کتاب خاطرات احمد احمد به قلم آقای محسن کاظمی هستش.
در این کتاب دریچه های مختلفی از دوران طاغوت و پهلوی برای ما باز میشه،دریچه هایی مثل فقر،حرمان،بدبختی که شاید کمتر ازش شنیده باشیم.
یکی از بخش های جذاب این کتاب صحبت درباره تشکیلات و سازمان های مختلف و فعالیت در اون هاست،مثل هیئت های موتلفه اسلامی،انجمن ضد بهائیت،حزب ملل اسلامی و از همه مهم تر سازمان مجاهدین خلق،این کتاب توضیحات بسیار جالب و بحث بر انگیزی رو درباره سازمان مطرح میکنه مثل افراد کادر مرکزی سازمان،ایدئولوژی سازمان و انحرافاتی که بعد از مدتی دچارش میشن.(به نظرم این بخش کتاب خیلی جذابه حداقل من رو مشتاق کرد که بیشتر درباره سازمان بدونم و بیشتر دربارش مطالعه کنم.)
این کتاب توسط انتشارات سوره مهر در ۴۰۶ صفحه چاپ شده.متأسفانه کیفیت چاپ اصلا تعریفی نداره؛بنظرم تو یک صفحه از کتاب،جملات و کلمات می تونستن فاصله بیشتری داشته باشن،تو این کتاب از فونت ریزی استفاده شده که خوندن کتاب رو یه کم سخت می کنه.
ولی در کل محتوای کتاب عالی هستش.خوبه که ما بدونیم چقدر آدم در راه مبارزه،مجروح شدن،شهید شدن،شکنجه شدن تا این مبارزه به پیروزی ختم بشه و حاصلش بشه حکومت جمهوری اسلامی.
نثار ارواح طیبه شهدا به خصوص شهید حاج محسن فخری زاده صلوات.
                            «والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۹ ، ۱۷:۰۳
طیبین

«بسم الله الرحمن الرحیم و صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»


کتاب مرد


این کتاب داستان هایی است،از زندگی حاج احمد متوسلیان از حضور ایشان در کردستان و جنگ تحمیلی و داستان رفتن شان به لبنان و بقیه قضیه ها.
 این کتاب بسیار جذاب نوشته شده و داستانهای آموزنده از این شهید رو در قالب یک رمان به ما ارائه داده است. شخصیت اصلی داستان فردی است، به نام رضا که فرمانده آنها حاج احمد است.
 بعضی جاها آدم انقدر جذب این داستان میشه که فکر میکنه تو پادگان دوکوهه داره کنار حاج احمد متوسلیان و برخی بچه‌ها ورزش صبحگاهی میکنه.
 کلاً قضیه های زیادی توی زندگی حاج احمد اتفاق افتاده که میتونه چراغ راه ما باشه و به ما چیزهای زیادی یاد بده که یکی از این داستان ها رو تو این متن آوردم.
« جلوی آشپزخانه شلوغ بود. پاتیل های بزرگ غذا جلوی آشپزخانه ردیف شده بود.مسئولان تدارکات، ناراضی و غرغر کنان کنار پاتیل ها ایستاده بودند.
 اصغر کاظمی با پیرمردی جر و بحث می کرد. رضا نظاره‌گر ماجرا بود. پیرمرد گفت:« آخه مسلمون! این چه وضعه نون دادنه؟ مگه نون‌خشکی باز کردی؟»
 و به چند گونی نون خشک که کنار در آشپزخانه بود، اشاره کرد. اصغر گفت: «دستور حاج احمده به من گفته به همه نون خشک بدم.»
 پیرمرد گفت: «واسه چی؟ فکر کردی همه مثل خودت دندون دارند جوون؟»
 اصغر شانه بالا انداخت.
_ من به وظیفه عمل می کنم. اعتراض دارید برید، به خود حاج احمد بگید.
 مسئولان تدارکات سوار ماشین شدند و به همراه اصغر به سوی مقر فرماندهی رفتند.
 احمد در حال جارو کردن کف زمین بود که صدای همهمه را شنید.
 جارو را کنار گذاشت و از مقر بیرون آمد. وقتی رضا ماجرای نان خشک را تعریف کرد، احمد رو به مسئولان تدارکات گفت: «برادر کاظمی تقصیر ندارند. من گفتم بین نیروها نون تازه و گرم تقسیم نکنه.»
 پیرمرد گفت: «برای چی؟»
- حاج آقا اگه بچه ها سختی نکشند و به نفس و شکمشون مسلط نباشند،هیچ وقت تو عملیات و سختی طاقت نمی آرند. اگه اینجا تو آسایش و راحتی باشند، همیشه توقع دارند که تو رفاه باشند. برید به بچه ها بگید خدا را شکر کنند که همین نون خشک و پنیر هم هست. تو شعب ابی  طالب، اصحاب پیامبر با یه دونه خرما سر می کردند. پیرمرد به مسئولان تدارکات نگاه کرد و همگی رفتند.»
این کتاب به سه بخش تقسیم شده که هر بخش به قسمتی از زندگی حاج احمد اشاره داره و هر بخش از کتاب به فصل های چند صفحه ای تقسیم شده که خوندنش رو راحت تر می کنه.
یکی دیگه از وجه های مثبت این کتاب قیمتشه.قیمت این کتاب ۱۲۰۰۰ تومان هست که با پس انداز کردن نصف پول یه بار خرید چیپس و پفک و... می تونید این کتاب رو خریداری کنید.
البته اگر از بچه ها کسی این کتاب رو بخواد من مشکلی ندارم و میتونم کتاب رو بهش قرض بدم تا بخونه.
ان شاءالله که با خوندن زندگی شهدا بتونیم راه و هدف اون ها رو بفهمیم و بتونیم به اونها عمل کنیم تا به درجات عالی معنوی و علمی و...برسیم.             
                               «الحمدلله رب العالمین»            
                                                           «والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»   

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۹ ، ۱۶:۱۲
طیبین

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

 

 

کتاب کار باید تشکیلاتی باشد

بیانات امام خامنه ای(مدظله)

انتشارات شهید کاظمی

146 صفحه

 

 

مطالب کتاب به شدت جذاب و دوس داشتنی بودش، با اینکه قبلا( چند سال قبل) کتاب رو خونده بودم اما وقتی کتاب رو دوباره دست گرفتم، به علت پویایی که مطالب داشت و مقطعی که خودم توش قرار دارم که خیلی از مطالب رو به راحتی میتونستم توی زندگی خودم محل بروزش رو ببینم ، مشتاقانه پیش میرفتم ؛ بیشترین چیزی که توی کتاب آزار دهنده بود ، کم ذوقی مولف بودش که گاهی دیده میشد، مطلبی عینا در سه یا چهار جای کتاب تکرار شده بود، از انتشارات شهید کاظمی با آوازه و سابقه ای که داره قطعا بیشتر از این انتظار میره( کتاب مشابهی در حوزه بیانات رهبر برای معلمین رو هم از همین ناشر دیدم که وقت و ذوق کافی برای تالیف گذاشته نشده بود....)

 

کتاب رو به نظرم باید هرکسی که از مقطع کنکور گذر کرده و داره وارد فضای دانشگاهی میشه بلافاصله مطالعه کنه تا هم با این جمله طوفانی امام خامنه ای مواجه بشه :(( در جمهوری اسلامی، هرجا که هستید همان جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است. )) برای کسی که کمی دغدغه ی کار کردن داره و  احتمالا بعد از دوران مدرسه اولا آزادی هم وقتی و هم جغرافیایی و هم ارتباطی و ... پیدا میکنه و باید بین انواع و اقسام دعوت ها انتخاب بکنه کتاب به شدت فیلتر خوبی بین دعوت های پیرامونی برای گزینش مجموعه مناسب برای فعالیت هستش.

 

کتاب برای افرادی هم که توی یک مجموعه هستن یا اینکه میخوان یک مجموعه راه بندازن، کلی نکته ی به درد بخور داره، در کل هرکی میخواد توی جمهوری اسلامی کار کنه، چون کار باید تشکیلاتی باشد! باید این کتاب رو بخونه و نکته برداری از داشته باشه.

 

در تکمیل مطالب کتاب جزوه ی "کار تشکیلاتی" شهید بهشتی هم فوق العاده است.

 

پ.ن : هرجا در متن کلمه ای کتاب ببیان شد، منظور بینات معظم له بود وگر نه خود تالیف کتاب حاضر( چاپ هجدهم سال 1398 ) واقعا نزدیک به افتضاح بود....

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۹ ، ۰۶:۴۳
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

کتاب نامه های بلوغ


شاید در زمان هایی فکر نوشتن به سرتان زده باشد اما به چه کسی به چه دلیل اصلا چرا بنویسیم 
پاسخ همه ی این چراها مشخص است 
((کمرنگ ترین جوهرها،از قوی ترین حافظه ها قوی تر است))
نوشتن می ماند خیلی بیشتر از صوت و صحبت و .......
استاد صفائی حائری ترجیح دادن بنویسند.
بنویسند برای فرزندانی که مکلف شده اند و مورد خطاب خدا قرار گرفته اند.کتاب نامه های بلوغ پنج نامه از استاد صفائی حائری است خطاب به فرزندانش که قطعا میتونه قابل استفاده ما هم قرار بگیره!!!
نامه ی اول خطاب به پسر اول ایشان محمد است(بینش ها و گرایش ها) اول این نامه شروع می کنند به توضیح دادن اصل و نسب خودشون و خانوادشون و اشاره به این دارند که تو صاحب خانواده،پدر و مادر خوبی هستی که این نکته برای همه ی عزیزان قابل تعمیم است،اما بحث اصلی در نامه اول شرح دادن این سه اصل است 
۱_بینات
۲_میزان 
۳_کتاب
این سه اصل است که پیامبران با آنها به هدایت می پردازند.
نامه ی دوم به موسی پسر دوم ایشان هست،در اول این نامه استاد به گلایه از موسی و محمد می پردازند و میگویند شما با توجه به شرایطی که داشتید باید خیلی بیشتر از این ها پیشرفت میکردین ولی متاسفانه به دلیل لجبازی ها و سر به هوا بودن از آنها غافل شدید و بعد توصیه هایی رو در باب تحصیل فقه،مطالعه،آداب معاشرت و...به فرزندانشون می کنن و اما موضوع اصلی این نامه در مورد سیر و سلوک است. این قسمت از کتاب بسیار زیباست.
((دل آدمی،بزرگتر از این زندگی است.و این راز تنهایی اوست.او چیزی بیشتر از تنوع و عصیان را میخواهد. او محتاج تحرک است و حرکت،با محدودیت سازگار نیست،که محدودیت ها،عامل محرومیت و تنهایی ماست. 
در نامه ی سوم بحث میرود روی رضا و خشنودی در ابتدا استاد معنی این کلمات رو میگن و متضاد این کلمات رو هم بیان میکنن و بعد میرن سراغ اینکه اصلا رضا و خشنودی چیه بعد اینکه این مفاهیم رو تعریف کردن میرن سراغ اینکه خب حالا اصلا چجوری بدست میاد و حتی تحلیلش هم میکنن.
تو نامه ی چهارم نوبت میرسه به«عمل و بحران های عمل» 
این بحث خیلی مهمه و استاد به بیان نکات و حرف های قابل توجه ای میپردازه.
"سعی کن با آنچه یافته ای زندگی کنی و با شکر، باعث زیادی نعمت معرفت خود گردی ؛ چون در حدیث است : « مَن عَمِلَ بِمَا یَعلَمْ ، عَلَّمَهُ اللّهُ ما لم یَکُن یَعلَمْ»؛ کسی که به آنچه آموخته ، عمل کند ، خدا به او ، آنچه را که نمی توانست بیاموزد ، می‌آموزاند."
و نامه ی پنجم که بنظرم غمگین ترین نامه است. اسم این نامه هست نامه ی ناتمام حالا دلیلش رو نمیگم ان شاءالله
که خودتون بخوانید و بفهمید.
در انتهای کتاب هم اشعاری هست از خود استاد علی صفائی حائری که اگه علاقمند به شعر سپید هستید می تونید بخوانید و استفاده ببرید 
                        الحمدلله رب العالمین
     

                          (والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۹ ، ۰۱:۱۷
طیبین

بسم الله قاصم الجبارین

روزی روزگاری در کشور کوچکی فرمانروایی بود که نسبتا فرمانروای خوبی بود ،شبی خوابی دید، که در آن خواب به قصر حمله شده و میخواهند فرمانروا را بکشند،او بعد از بیدار شدن میفهمد که آن افراد بشدت  فقیر و یا  ثروتمند ان شهربودند!! او به دو تن از بهترین یارهایش دستور میدهد فقیران و ثروت مندان آن شهر را بکشند.یکی از آن دو به سمت فقیران میرود و آن یکی به سمت ثروت مندان میرود.کشتن فقیران سخت بود چونکه آنان بی گناه بودند ولی کشتن ثروت مندان آسان بود چون آنان مردم را به شدت آزار داده بودند.هر دو آنان سخت در تلاش بودن تا کار خود را به درست ترین روش انجام دهند. آن دو فرد روزبعد به دو عالم رسیدن که یکی ثروتمند و آن یکی فقیر بود ان دو فرد عالم به افراد شاه گفتند که روزی میاید که همه چیز از بین میرود و آنان که باید از بین بروند از بین میروند و در ان روز خوب از بد جدا خواهد شد.در آن روز همه ما انسان ها هراسان و ترسان هستیم .ان دو عالم میگویند که بترسید از روزی که میمیرید و عذاب بر شما نازل میشود . و بترسید از قیامت که شما از قبر هایتان بیرون میاید .سربازان میگویند مگر میشود که ما از قبر بیرون اییم وقتی حتی استخوان هایمان برایمان باقی نمانده است.عالم ها ادامه میدهند در ان روز انقدر وضع بیرون از قبر خراب است که شما حتی با وجود عذاب حاضرید که در قبر بمانید و بیرون نروید.همه آن اتفاقات در یک چشم به هم زدن اتفاق میافتد زودتر از ان چه شما فکر میکنید.صدای مهیبی میاید و ..... فقط همین ......  عالمان میگویند:(ایا شما داستان حضرت موسی(ع) را میدانید).سربازان جواب میدهند خیر نمیدانیم عالمان میگویند(حضرت موسی(ع) وقتی داشت با خدای خود در سرزمین مقدس طوی صحبت میکرد،خداوند دستور داد تا به پیش فرعون برود.)

چون که فرعون طغیان کرده بود.وقتی حضرت موسی(ع)به فرعون رسید به او گفت:(میخواهی کاری کنم که تو به تزکیه برسی و بتوانی خوب را از بد تشخیص دهی) آیه کبری به او نشان داده شد. ولی فرعون تذکیب کرد و مردم را جمع کرد و گفت:(پروردگار شما من هستم)

 خداوند میگوید:(خلق شما سخت تر بود یا خلق آسمان ،تیره ساختن شب و یا  روشنا کردن صبح سخت تر بود یا گسترده کردن زمین ،خارج کردن آب و سرسبزی و یا استوار کردن کوه ها؟ همه این ها برای شما و چهارپایان برپا شده است)آن دو سرباز به شدت ترسیده بودن، ترسی از خدایشان.عالمان ادامه دادن،بلاخره میآید ان روزی که تذکر میدهند به انان که مقصد نداشتند.جهنم برای انانی که قابلیت دیدن داشته باشند به نمایش در میاید.مردم به دو دسته تقسیم شده اند یک گروه آنان که زندگی زود گذر را انتخاب کرده اند و دل به دنیای فانی گذاشته اند که محل مطمئنی نیست.ولی گروه بعدی که قدرت خداوند را میدانند، و میترسند از جایگاه خداوند .نفسشان را از هوا و هوس نهی میکنند.انان اخرت را انتخاب کرده اند و دل به این دنیا نبسته اند و زندگی در آخرت را انتخاب کرده اند.آنانی که طغیان کاران در جهنم هستند(این گروه دل به دنیای فانی بسته) آنان که در راه خدا بودن به بهشت میروند.(این گروه دل در گروه آخرت داشتند)

آن دو سرباز گفتن:( کی میاید آن روز) در جواب عالمان گفت :(ان روز می اید مثل همین که تمام دوران ها مثل یک نصفه روز گذشته و در ادامه نیز خواهد گذشت)سربازان از پیش عالمان رفتند و در پیش گاه خداوند توبه کردن وخواستار بخشش گناهانشان شدن.

انشالله این سوره در زندگی ما تاثیر زیادی بگذارد.

یا علی(ع)      

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۱۱
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه کتاب عباس دست طلا

بچه دوم خانواده  تک پسر و4 خواهر داشت .پدرش می گفت تو باید کار بزرگی کنی.خودش دوست نداشت به جنگ برود. ماجراهای کتاب از زمانی کمتر از دو ماه از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز می‌شود. داستانی از زندگی سراسر کار و تلاش و زحمت حاج عباسعلی باقری. "عباس دست‌طلا" مروری کوتاه است بر زندگی‌اش و دودلی‌های او برای حضور در جبهه‌‌ها، از زمانی می‌گوید تصمیم می‌گیرد برای دو هفته به جبهه برود و ببیند در آن جا چه کاری از دستش بر می‌آید.

از زمانی که جنگ آغاز شد و مغازه صد‌متری‌اش را رها می‌کند. اولین اعزام باقری هجدهم آبان ماه سال 1359 است. به همراه چند نفر از دوستانش وارد پادگان ارتش در اسلام آباد می‌شوند.

محلی که خودروهای خسارت دیده از انفجارها توسط تعمیرکاران شرکت خودرو سازی ایران ناسیونال تعمیر می‌شوند و عباسعلی باقری و دوستانش که قرار است توانایی خود را در کار ثابت کنند، جیپی را که چپ کرده تعمیر می‌کنند. توانایی و سرعت آن‌ها باعث شهرت‌شان می‌شود. در تعمیراتش یک مینی بوس را به وانت ویک اتوبوس را میسازد.

پس از گذشت یک ماه و نیم از بازگشت آن‌ها از جبهه‌ها، باقری تصمیم می‌گیرد تیمی فنی و حرفه‌ای را برای تعمیر خودرو‌ها به جبهه‌ها ببرد. یافتن این نیرو‌های ماهر و مجاب کردن آنها بخش مهمی از کتاب «عباس دست‌طلا» است و به نوعی انگیزه مردم برای حضور در جبهه‌ها و چرایی شرکت نکردن برخی افراد در دفاع‌مقدس را بیان می‌کند.

باقری در نهایت تیمی 21 نفره را تشکیل می‌دهد تا به ستاد جنگی زیر نظر شهید دکتر مصطفی چمران بپیوندد، اما به دلیل ماجرا‌هایی که در هنگام اعزام رخ می‌دهد، تنها 9 نفر از تعمیرکاران باقی می‌مانند، افرادی حرفه‌ای که نزدیک به 14 ساعت در روز کار می‌کنند و خودروها را به سرعت تعمیر و تحویل می‌دهند بهترین تیم تعمیرات جنگ میشوند.

بخش دیگری از کتاب «عباس دست‌طلا» به ماجرای حضور خانواده باقری در اهواز و منطقه جنگی اختصاص دارد. فعالیت‌های وی تا پایان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ادامه پیدا می‌کند و مهارت او در تعمیر خودرو‌ها باعث می‌شود تا به او لقب عباس دست طلا را بدهند در خاطرات او میتوان گفت بعضی از اتوبوس دار ها بخاطر اینکه دوست نداشتند اتوبوسشان از بین رود می گفتند که فیلتر یاتاقانمان خرابه و هر روز اتوبوس های زیادی از این ترفند استفاده می کردند تا اینکه عباس حقه این هارا فهمید وآن هارا بدون اینکه ببیند میگفت درسته.یا یک نفر از دستی یک تریلی را درون رودخانه انداخته بود و به بقیه گفته بود که دشمن تیر میزد و اختیار از دست او در رفته بوده و باید خسارت اورا هم بدن و او یک ماشین بخرد . که میخرد عباس باور نمیکند و خودش حضورن به رودخانه میرود و میبینذ که ماشین تیری نخورده وسالمه.یا از بس که توپ جنگی را باز کرده بود خودش یک توپ ساخته بود.

              در خلال بردن نیرو ی ماهر به جنگ توسط عباس فابریک حسین پسر بزرگ او نیز اصرار به رفتن وکمک به پدر خود درتعمیر ماشین های سنگین میکند که در نهایت منجربه اعزامش به خط مقدم جبهه و شهادت او میشود      نویسنده و کارگردان علی طاهرپور

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۹ ، ۱۵:۵۸
گجله ابن مربی